صندلی ها پر از بیمارند و ۱۸ بیمار در فضای کوچک مطب نشسته اند. یکی از پنجره ها تا آخر باز است و تلویزیون روی موج «رادیو آوا» تنظیم است. سر بیماران در تلفن همراهشان فرو رفته است و گاهی گردن خم شده را بلند می کنند و به نوشته تابلویی که روی دیوار است خیره می شوند: «گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک. راه در جان یکی است و آن راه راستی است».
به جز سه نفر از رجوع کنندگان مابقی همه جوان هستند و هر کدام حداقل یک ساعتی می شود در نوبت نشسته اند. یکی از رجوع کنندگان از جایش بلند می شود و با یک قدم خودش را به میز منشی می رساند: «یک ساعت و نیمه که نشستم. کی نوبتم میشه؟» منشی او را به صبر دعوت می کند و رجوع کننده باردیگر روی صندلیش جاگیر می شود.
طبق گفته برخی متخصصان، میزان رجوع جوانان در دوران کرونا به روانپزشکان و روانشناسان بالا رفته و بخشی از آنها احتیاج به استفاده از داروهای ضدافسردگی دارند. آنان معتقدند حتی با تمام شدن دوران کرونا، همچنان عوارض آن مثل افسردگی، گوشه گیری، استرس و اضطراب باقی خواهند ماند.
بدون آنکه بیماران قبلی از مطب خارج شوند رجوع کنندگان جدید وارد می شوند. دختر جوان مشکی پوشی همراه مادرش داخل می شود. انبوهی از تتو روی پوستش کوبیده شده است. نصف یکی از ابروهایش را تیغ زده است. پارگی های شلوارش خالکوبی های روی زانوهایش را هم بیرون انداخته اند. نمادی از اسکلت روی کیف، شال و کفش هایش حک شده اند. منشی اسم و فامیلش را می پرسد تا برایش پرونده تشکیل دهد. صدایش را بالا می برد: «خودم می خوام فرمو پر کنم». منشی ورق A۴ سفیدی را که جلویش است، نشان می دهد: «دقیقا چی رو میخوای پر کنی؟» و شروع می کند به سوال و جواب: «اسم، فامیل، سن». دختر، ۱۹ ساله است. کیف کله اسکلتی اش را روی چادر مادرش می گذارد و از در مطب بیرون می زند.
دوباره سرها و چشم ها روی تلفن های همراه می رود. سکوت فضای کوچک مطب با صدای گرومبی می شکند. پسر ۲۰ ساله جوانی که جلوی اتاق دکتر ایستاده بود تا نوبتش شود با سر سقوط می کند. منشی خودش را بالای سر پسر می رساند. در اتاق دکتر باز می شود و زوج جوانی که داخل اتاق درحال ویزیت بودند با چشمانی گشاد به جسم پسر خیره می شوند. طولی نمی کشد که تکان های شدید آغاز می شود و سر پسر جوان چندین بار محکم به سرامیک ها کوبیده می شود. دسته عینکش می شکند و به گوشه ای پرتاب می شود. موبایلش روی زمین سُر می خورد و زیر دست و پا گم می شود. چند جوان تلاش می کنند پسر را از روی زمین بلند کنند اما زورشان نمی رسد. پسر، سرش را با صدای دکتر بلند می کند و گوشه ای می نشیند. درِ اتاق دکتر باردیگر بسته می شود. زوج جوان پس از چند دقیقه بیرون می آیند و پسر جوان خودش را به داخل اتاق دکتر می کشد. صدای خشمش از پشت درِ بسته هم بیرون می زند.
درِ آسانسور باز می شود و دو دختر جوان مادربزرگ پیرشان را آرام آرام به زورِ واکر داخل می آورند. یکی از دخترها صندلی را که برای مادربزرگش خالی شده ضدعفونی می کند و زن را به سختی می نشاند و شروع می کند قربان صدقه رفتنش.
ویزیت بیماران کمی سرعت می گیرد. موسیقی کردی از تلویزیون پخش می شود و یکی از رجوع کنندگانی که سن و سالی دارد پایش را با ریتم موسیقی هماهنگ می کند و به زمین می کوبد.
چند صندلی آنورتر پدری با دختر نوجوانش مرتب صحبت می کند و کار درست و غلط را برایش توضیح می دهد. چهره دختر بیشتر در هم فرو می رود و پایش را مرتب تکان می دهد و بمحض این که پدرش سکوت می کند از جایش بلند می شود. مرد نگاهی به دخترش می کند: «چرا بلند شدی؟ کجا میخوای بری؟» دختر چند صندلی فاصله می گیرد و با بی حوصلگی جواب می دهد: «این طوری راحت ترم».
نوبت به زنی سالخورده می رسد. بلندشدن و رفتنش به اتاق دکتر چند دقیقه ای طول می کشد و همه تلاش می کنند به نحوی کمکش کنند تا زمان زودتر بگذرد.
منشی از رجوع کننده ای که تازه بیرون آمده می خواهد پول ویزیت را با همراه بانکش پرداخت کند یا نقد بپردازد. بیمار به این درخواست واکنش نشان می دهد: «دکتر به خاطر فرار مالیاتی یه دستگاه پُز نمیذاره؟» منشی سرش را به زیر می اندازد: «نه، این مدت که برق مرتب می رفت دستگاه پُزمون سوخت».
هر چه زمان می گذرد تعداد رجوع کنندگان هم بیشتر می شود و اغلب آنان جوان هستند و دو مادر آبستن هم به تعداد بیماران منتظر اضافه می شود.
تا کنون آماری در خصوص تعداد رجوع کنندگان به روانشناسان و روانپزشکان از جانب مسؤلان وزارت بهداشت منتشر نشده است. همان گونه که معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت هم سال قبل اعلام نمود «آمار مستندی نداریم اما اصلا دور از انتظار نیست که بعد از انتشار کرونا افزایش اختلالات روانپزشکی اتفاق افتاده باشد.»
پدر دختر نوجوان که داروهای دخترش را گرفته باردیگر داخل مطب می شود و آنها را به منشی نشان داده است. همه داروها ضداسترس و اضطراب هستند و باید نصف نصف مصرف شوند. منشی پس از آنکه توضیحات لازم را می دهد روانه شان می کند.
از درِ مطب بیرون می زنم. پسری که یک ساعت قبل روی زمین افتاد با دختر ۱۹ ساله ای که با مادرش آمده بود در حیاط ساختمان پزشکان نشسته اند و سیگار می کشند.